از سر تنهایـــــــی
پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : حــســـیــــن

مردان و زنان در ابتدای خلقت

مانند امروز نبودند.

در آن زمان تنها یک انسان بود...

کوتاه قد...

دارای یک بدن و یک گردن ...

ولی با دو صورت که هریک به جهتی مینگریست.

انگار دو موجور از پشت به همدیگر چسبیده باشند...

دو جنسِ مخالف.

دارای چهار دست و چهار پا.

ولی خدایان یونانی حسادت میکردند.

آنها میدیدند موجودی که چهار دست دارد ،

بیشتر کار میکند

و چون دو صورت در دو جهت مخالف دارد

حمله کردن به آن کاری دشوار است.

با دارا بودن چهار پا

نیروی زیادی برای حفظ تعادل ،

ایتادن و یا حتی راه رفتن به مدت طولانی ،

نیاز نداشت.

از همه خطرناک تر اینکه

آن موجود

دو جنس مخالف داشت و

برای بقا ، نیازی به حضور دیگری نبود.

زئوس

خدای ارشد الپ

به سایر خدایان گفت

که طرحی باری گرفتن قدرت آن موجود دارد.

صاعقه ای را فرستاد و آن موجود را به دو نیم کرد.

و به این ترتیب

مرد و زن به وجود آمدند.

این کار موجب افزایش جمعیت دنیا شد

و در عین حال

ساکنان دنیا را گمراه و ضعیف کرد.

به همین دلیل است که در حال حاضر

همه به دنبال نیمه ی گمشده خود میگردند

تا اورا

در آغوش بگیرند و با این کار

نیروی گذشته ،

قدرت پرهیز از خیانت ،

مقاومت ،

تحمل

و سایر محسنات گمشده را

دوباره به دست بیاورند.

ما این آغوش گرفتن را که

یکی شدن دو جسم از هم جدا شده را به دنبال دارد

ســـِــ ــــکـس مینامیم!

+ نقل از افلاطون - فیلسوفِ یونانی

*نمیگم به این نوشته اعتقاد دارم ولی برام جالب بود گذاشتمش...

دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, :: 12:27 ::  نويسنده : حــســـیــــن

 

گاو ما ما می کرد


گوسفند بع بع می کرد

سگ واق واق می کرد


و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی

شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به

شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به

حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت

حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش

نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت

کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.


برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را

در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .

کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب

خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او

پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد

او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد

چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان

های قشنگ وجود ندارد.....

 

 

 

لعنت به این دنیای نامرد

 

به این دنیا که اینجوری شده

 

لعنت به این دنیا و همه ی آدمهاش

 

به این آدما که دیگه مردند

 

یه مرده متحرک

 

بدون احساس

 

زندگی کردن رو دیگه دوست ندارم

 

اونم بین این همه چوپان دروغگو

 

خدایا خسته شدم

 

یعنی میشه بازم اون روزای خوب برگرده

 

دو شنبه 8 آذر 1390برچسب:, :: 18:24 ::  نويسنده : حــســـیــــن

کسی نیست کنارم

تا کنارش یکم آروم بشم

تا کلمه ای باهاش صحبت کنم

تا این که تنها نباشم

و همون بهتر که کسی کنارم نیست

چون دیگه نباید به کسی اعتماد کنم

دنیای ما پر شده از چوپان دروغگو!!!

نه

اصلا تعجبی نداره

چون انسان همینه

چیزی که روز اول شیطان به خدا گفت

ولی خدا گوشش به این حرفا بدهکار نبود

و انسان خلق شد

روز به روز از خدا دور شد

از خودش هم دور شد

و اینطوری همه تنها شدند

و هنوز این داستان ادامه دارد...

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 14116
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1